شبانگاهان زقزوینباربستیم/ز تاریکی شب زنّاربستیم
شباهنگام ازآن سرمنزل خوش/برون رفتم به صحرابادل خوش
جمل برسبزه زاردشت مینو/جهانیدم به صحراهمچوآهو
درآن دشت زمردفام گلرنگ/جرس چون ارغنون بگرفت آهنگ
که کن نظاره ی صحرایاخضر/دماغت رامعطرکن معطر
که تاشش فرسخ این ره همچنین است/هوا ابروسوارش دلنشین است
نسیمش گویی ازفردوس خیزد/که بوی عنبرازجیبش بریزد
منبع :کتاب« خرم دره پنجره ی سبز تاریخ»
به سرعت طی مکن این دشتراتو/غنیمت بشمار این گلگشت را تو
منمآهستهطی راهنمودم/به «خرم دره» منزلگه نمودم
ده معموروجایدلنشینبود/فراوانآب وخرمسرزمین بود
رخ خورشیدشدچون زعفرانی/به شیبآمد زقعرآسمانی
جرسزدبانگ بربندیدمحمل/که شش فرسنگ باشدراه منزل
ببستمبارازآن نیکمنزل/ولی ماندیمرااندرپی اش دل
منبع :کتاب« خرم دره پنجره ی سبز تاریخ»
خط خطی شده در شنبه 90/11/15ساعت
10:13 عصر دل نوشته مهسا خانوم *قطره بارون* ( بدون ) |
Design By : Pichak |